خر کتاب

یه چیزی تو همون مایه های خر خونه خودمون.

خر کتاب

یه چیزی تو همون مایه های خر خونه خودمون.

خر کتاب

فقط تصور کن یه زمستون سرد، یه رمان 1500 صفحه ای ، کنار شومینه با یه لیوان چایی دبش یا قهوه ی روزگاری ...
من ، خاطرات و آرزوهام یکی اند...

این روزها در رسانه های جمعی از مضرات و عواقب خطرناک بازی کلش سخن های بسیاری می رود و هر روانشناسی به محض مواجهه با نام این بازی شروع به برشمردن معایب آن می کند که مثنوی هفتاد من هم می شود. تلویزیون ، رادیو، وبسایت های خبری و ... هم دادشان بلند است. مشاورین نازنین دم به دقیقه توصیه از توصیه دانشان پرتاب می کنند و پدر و مادرها می نالند.

حالا همان روانشناس یا مشاور وقتی وارد خانه می شود، بچه اش را به حالت دمر خوابیده و در حال اتک (حمله در بازی کلش) می یابد ...

اینجا دیگر با پدیده ای به نام سیگار مواجه نیستیم که خیلی ها به علت مضرات جسمی تابلوی آن سراغش نمی روند، اینجا با مضرات روحی سر و کار داریم که مرموزانه مخفی اند و اصلا خیلی ها اعتقادی به آن ندارند.

خب . چاره چیست ؟! دوباره توصیه دان هایمان را به کار بیندازیم ؟!

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۵۲
کافه چی

خیلی هایمان عادت کرده ایم آدم ها را شبیه کنسرو ببینیم ، تق ! درشان را باز کنیم و غذایی خوشمزه (!) و آماده بپرد بیرون و بگوید بیا منو بخور.

دوستی هایمان هم همینطور است ، توقع داریم دوستی با حال ، با مرام ، مشتی ، صبور ، فهیم ،عاقل و ... یکهو ظاهر شود و افتخار دوستی با ما را نصیب خودش کند.

اما بنظر من اینجوری ها نیست. باید برای به دست آوردن یک دوست خوب ، تلاش ها کرد ، زحمت ها کشید ، بارها رنجید و بخشید ، و خلاصه باید وقت گذاشت ، وقت داد و منتظر شد. آدم ها مثل گیاهند ، حوصله می خواهند ، رسیدگی می خواهند ، نوازش می خواهند ، درک شدن می خواهند و خلاصه ... دل دادن می خواهند.

هیچ کنسرو آدمی وجود ندارد. بیهوده منتظر نباشید.

============================

پ ن1: مردمی نزد حضرت صادق (ع) بودند و حضرت برای آنها حدیث می کرد، در این میان مردی از آنها نام مردی را به بدی یاد کرد و گله او را به حضرت صادق نمود، حضرت به او فرمود: کجا برایت برادری تمام عیار به دست آید، و کدام مردی است که مهذب و پاک از همه عیوب باشد؟

اصول کافی ج 4 ص 468 روایت 1

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۳۲
کافه چی

نداشتن چیزی برای عرضه در فلسفه های مادیگرا.

بله. به همین راحتی اولین دلیل دینداری من شکل گرفته است.

فلسفه های مادیگرا از کمونیسم شرق تا اومانیسم غرب در انتها به یک جا می رسند. پوچی ، سیاهی ، نیستی و نابودی .

هیچ چیزی برای عرضه ندارند. در واقع این مکاتب با شمشیری چوبین به جنگ ققنوس دین آمده اند.

تمام ادعای آن ها برای دنیاست. می گویند شما یک بار بیشتر زنده نیستید و از این زندگی لذت ببرید. خب حالا اگر ما نخواهیم لذت ببریم چه میشود؟!

هیچ. اگر بخواهیم و نتوانیم لذت ببریم چه می شود ؟! باز هم هیچ. و اگر بخواهیم و لذت ببریم چه می شود؟! بر فرض مثل فتحعلی شاه سر سره داشته باشیم و پادشاه باشیم و ... چه می شود ؟! باز هم هیچ. آخر یک روز پیر می شویم و باید مستخدمی زیر دست و پایمان رو تمیز کند.

اِند ثروت و قدرت و علم هم که باشیم آخرش می شاشیم به خودمان و دست آخر هم یک دل باد می دهیم و تمام ! می شویم عکسی روی دیوار !!! تازه قدیم عکسم هم که نبوده است.

خب این حرف و قصه ها جا دارد که آدمی دل در گرو مکتبی ببندد ؟! بنظر من که ندارد .

(مقایسه شود با آخرت ، موعود شگرف و فوق العاده عمیق دین برای بقا )

=========================================

پ ن1: دلم شور ِ شیرین می خواهد. اگرچه ترشی را بیشتر دوست دارم/

پ ن2: مرا هرگز نمی گنجد دو معنی،راست در باور / غزل گفتن پس از سعدی،جوانمردی پس از حیدر....

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۰
کافه چی

چقدر خوب شد آری نگاهتان به من افتاد

همان دقیقه که چشمم درست کنج گوهرشاد

بدون وقفه به باران امان گریه نمیداد

هزار تکه شد این من به لطف آینه هایت

چنان که باید و شاید غزل غزل نشدم مست

که دست من به ضریحت در این سفر نرسیده است

من این نگاه عوامانه را نمیدهم از دست

اجازه هست بیفتم شبیه سایه به پایت

پ ن1: کنج گوهرشاد را بسته اند و باز هم نمیکنند

پ ن2: دستم همان اول رسید ....

پ ن3: نایب الزیاره ام

پ ن4: نوشتم برای حسرت روزهای بعد.

۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۶
کافه چی

این متن تبلیغ هستش. در ضمن این آهنگ در قسمت پیشنهادهای سایته !!! :

"امشب مهمانی داری. موزیک خوب نداری. فضایت کوچک است و بودجه اندک و نمی توانی یا نمی خواهی گروه موسیقی یا DJ دعوت کنی. بارها عبارت های «دانلود آهنگ مهمانی»، «آهنگ شاد برای جشن و عروسی»، «گلچین شاد» را سرچ کرده ای و به هیچ نتیجه ای نرسیده ای. حوصله آهنگ خارجی را هم نداری. می خواهی یک چیزی بگذاری برای خودش بخواند و بدون اینکه وسط دست افشانی و پایکوبی مهمانانت وقفه بیفتد، لااقل یک ساعتی مجلس را گرم کند. دلت موزیک «دوبس دوبس» ایرانی می خواهد، ترکیبی از آهنگ های خاطره انگیزی که همه آنها را از حفظ هستند و ریتمشان را بلدند.
«بزن و بکوب» همان چیزی است که در این موقعیت ها – که همه دست کم یک بار در آن گیر افتاده ایم – به کار می آید. میکسی از آهنگ های شاد و «دوبس دوبس» ایرانی که ثابت می کند با موزیک ایرانی مجاز هم می توان مهمانی گرفت و مجلس را گرم کرد. امتحان کن!"

بزن و بکوب

پ ن1: من دیگه حرفی ندارم !!!

پ ن2: beeptunes.com

پ ن3: دگمم و دست خودم نیست ...

۱۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۶
کافه چی

شده ام پیرزن ... فقط نق و نوق ... فقط نقد و نوقد

نقد فیلم ... رمان ... برنامه کودک ... کاریکاتور ... نقد همه چیز !!!

حتی حالا هم دارم نق میزنم

نمی دانم کی می خواهم بس کنم ... کی می خواهم قدمی بردارم !!! قدمی بزنم زیر این باران !!!

باران

پ ن1: جسارت نشود به پیرزنان عزیز ... خیلی هایشان جوان دل ترند از من !

پ ن2: منتظرم ...

۱۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۳
کافه چی

هر موقع خواستم فرازی از کتاب بینوایان را بنویسم، حیفم می آمد که چند سطر قبل و بعدش را ننویسم و وقتی آنها را می نوشتم، با خود می گفتم ای کاش چند صفحه قبل و بعدش را هم می نوشتم و این قصه ادامه دار می شد تا اینکه می خواستم کل کتاب را بنویسم ... و این کار را قبلا ویکتور هوگو کرده بود.

درسهای زیادی از این رمان گرفتم ، درس گذشت اولین درسی است که قلبم را مصفا ساخت، گذشت از یک گناهکار، یک دزد بی آبروی محکوم به اعمال شاقه که به خاطر گرسنگی نانی را برای بچه های خواهرش دزیده بود. و آن گناهکار کسی نبود جز ژان والژان و آن گذرنده کسی نبود جز اسقف دیژنی که با همه ی اساقیف (!) زمان خود فرق می کرد و نه در پی نام بلکه در پی کام بود، کامی از لذائذ غریب الهی... و او ژان والژان را که شمعدانهای نقره اش را دزدیده بود بخشید و قلب انسانی را روشن ساخت که در پی آن زندگی هزاران نفر روشن شد ، آنقدری که بازرس پلیسی که خدایش رئیس پلیس بود و انجیلش کتاب قانون فرانسه، به خدای واقعیش رساند.

خلاصه خواستم بگویم که خسته و ناتوانم از گذاشتن فرازهایی از کتاب. باید این کتاب را خواند. همین!

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۷:۱۷
کافه چی

نمی دانم چرا وقتی ما حرف می زنیم ، دوست دارند تو دهنی بزنند ، ولی وقتی می گوییم این حرف از آقاست، یا آقا هم اینچنین می گویند، لال می شوند ؟!

آیا این پیروی جاهلانه نیست ؟! آیا انتهای این پیروی قاسطین و مارقین و ناکثین نیست؟!

پ ن1: به مناسبت صحبت های شیرین رهبرم در دیدار با دانشجویان

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۹
کافه چی

وقتی پذیرفتیم که که با فرمولی که دیگران برایمان تجویز می کنند زندگی کنیم

وقتی قواعد و مقررات بقیه را بر زندگی خودمان حاکم کردیم

وقتی از ارزش های خودمون در برابر ارزش های دیگران چشم پوشی کردیم

این تازه می شود اول راه. راه تنگ و تاریک، یکطرفه و بدون بازگشت که انتهایش یک بن بست خشک و خشن است.

این تازه می شود راه دادن موریانه ها به کاخ والای آرمانها !!!

فرق نمی کند این دیگران پدر و مادر باشند یا دوستان یا همسر یا مردم !!!

مهم این است که انسان به روش خودش زندگی کند تا اگر حتی باخت ، با افتخار ببازد، فهمیده ببازد و شیرین ببازد ...

پ ن1: متأسفانه برخی از کارهایم را نادانسته با فرمول دیگران انجام دادم و الآن پشیمانم و راه برگشت تقریبا غیر ممکن است

پ ن2: در این عصر که خیلی ها دنیازده اند، پذیرش قواعد آنها یعنی دنیازدگی ... یعنی دست شستن از آرمانها

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۶
کافه چی

سخنرانی آقا برای دانشجویان را خواندم ... عجب صفایی دارد !!!

جوانی و انرژی موج می زند در این سخنان

فرازی زیبا:

وقتتان را بیهوده به هدر ندهید؛ خیلی از بچّه‌های جوان ما -دانشجو و غیر دانشجو- وقتهایشان را هدر میدهند، در این شبکه‌های اجتماعی و مانند اینها میگردند یا در بعضی از جلسات بیهوده‌ی بحث‌وجدل‌های این‌جوری می‌نشینند. وقتتان را هدر ندهید، وقتتان را درست مصرف کنید، هم به درس برسید، هم به کار تشکیلاتی برسید؛ به هردوی اینها باید برسید.

پ ن1: بخوانید انرژی بچه مذهبی ها

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۱۳:۰۲
کافه چی