خر کتاب

یه چیزی تو همون مایه های خر خونه خودمون.

خر کتاب

یه چیزی تو همون مایه های خر خونه خودمون.

خر کتاب

فقط تصور کن یه زمستون سرد، یه رمان 1500 صفحه ای ، کنار شومینه با یه لیوان چایی دبش یا قهوه ی روزگاری ...
من ، خاطرات و آرزوهام یکی اند...

۹ مطلب با موضوع «سبکیّات زندگی» ثبت شده است

هیچوخ فکر نمی کردم سربازی برم، نمیدونم چرا ولی کلن همیشه فکر می کردم نمی رم.

ولی از اونجایی که سربازی هم مثل شتره ( البته با بعضی استثناهای زیاد) ما هم رفتیم. و الآن مرخصی میاندوره ی آموزشیم.

سربازی برای خودش دنیاییه. همیشه می شنیدم که بهترین دوره ی زندگی ملت دوره آموزشی شونه اما باور نمی کردم تا اینکه خودم رفتم و الآن دلم تنگه برای پادگان و بچه ها. بچه هایی که هر کدومشون دنیایی دارن برای خودشون و اینقدی خوب که نشه اون محیط رو با جای دیگه مقایسه کرد.

نظمی که آدم در سربازی با زور و اجبار تو کتش میره بهش اینو نشون میده که فلانی : تو میتونی بیخیال تلویزیون شی و هر شب زود بخوابی، می تونی بین الطلوعین بیدار باشی و خواب سگی نری، میتونی نماز صبح ها رو به جماعت بخونی و شاد و سرحال باشی، میتونی دردهای بدنت مثل معده درد و سینوزیت رو به علت سبک زندگی درست و عدم پرخوری مداوا کنی، میتونی روزی 6 ساعت یا کمتر بخوابی و کلی فعالیت مفید کنی و هزارها میتونی دیگه که جز در این شرابط، تجلی نمی کنه یا اینکه خیلی سخته تجلی کنه.

خیلی از این سبک زندگی سربازی خوشم میاد.

خدا رو شکر.

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۲۲:۵۹
کافه چی

ر زندگی پرشتاب و دنیای گریزپای مجازی، روحی بر ما چیره شده است که این روح به دنبال خود سبک زندگی را به وجود آورده که توریستی است. روح زندگی توریستی، ساکن نمی‌شود، رونده و گریزپاست. نگاه می‌کند اما نمی‌بیند. زندگی می‌کند اما تامل نمی‌کند. مانند بی‌وقفه عکس گرفتن‌های امروزی که تمام زندگی‌مان را اشغال کرده است.

در فرهنگ ما رفتن به سیاحت و زیارت که هم فال بود و هم تماشا، زندگی هم بود. هرجا که می‌رفتیم در آنجا ساکن می‌شدیم. سفر اگر چند روزه بود یا چندین روزه، حتی سفر یک روزه‌ای مثل سیزده بدر. و عکس یا عکس‌هایی هم به یاددگار می‌گرفتیم که با دیدنشان همه‌ی خاطره‌های سفر زنده می‌شدند. ولی الان عکس می‌گیریم که عکس گرفته باشیم. ما از مکان‌هایی عکس می‌گیریم که در آن‌ها نزیسته‌ایم، گذر کرده‌ایم. عکس‌هایمان بی‌خاطره هستند، چون در آن مکان‌ها نزیسته‌ایم. ما در عکس‌ها زندگی می‌کنیم. جایی که نمی‌توان ساکن شد ساکن شده‌ایم؛ و این زندگی توریستی بر تمام جنبه‌های زندگی‌مان سایه انداخته است. حتی در کتاب خواندن. ما در سطح کتاب‌ها حرکت می‌کنیم. در آن ساکن نمی‌شویم و نمی‌اندیشیم.

...

فهمیه جعفری در نقد کتاب حسین سناپور

======================

پ ن1: دارم سعی می کنم که قرآن را زندگی کنم.

پ ن2: از کپی پیست خوشم نمی آید اما این یکی مثل بعضی یکی های دیگر فرق می کند.

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۱۷:۲۷
کافه چی

هنری فورد (صاحب شرکت خودروسازی فورد، یکی از غول های خودروسازی دنیا) :

“اگر قرار بود مطابق سلیقه مردم عمل کنم، آنها گاری تندرو تری میخواستند نه ماشین!”

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۴ ، ۱۱:۵۲
کافه چی

وای بر انسان مدرن،

که با سرعتش می خواهد بی مقصدیش را بپوشاند،

و با جلف بازی های مبتذلش، نبود آرامشش را.

بر سرگردانیش می افزاید تا فراموشش شود سرگردانیش.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۶:۲۲
کافه چی

من وقتی می خواهم یک میان وعده ی خوشمزه مثل فرنی و شیره بخورم ( که اکیدا هم توصیه می کنم هرجا دستتان رسید بخورید ) اینجوری نیستم که شیره را بریزم روی فرنی و اینقدر هم بزنم که دیگر نشود هیچکدام را تشخیص داد. بعد هم یک فرنی خسته کننده ی یکنواخت عادی و شیرین بخورم.

من اینجوری ام که شیره را به مقدار لازم روی فرنی می ریزم و آن را هم نمی زنم. فقظ دو تا شیار در فرنی ایجاد می کنم که شیره ها بین فرنی بروند و بعد چیزی که به دست می آید یک مخلوط ناهمسان از فرنی و شیره است. حالا خوردن این مخلوط ناهمسان خیلی کیف دارد. بعضی جاها طعم خامه ای خوشمزه ی فرنی حاکم است و جای دیگر شیرینی سوزناک و چسبنده ی شیره. کلی اتفاق خوشمزه فقط در یک کاسه ...

بنظر من ظرف زندگی هم باید اینطوری باشد. اینکه نه آقای خانه مردسالاری کند و نه زن ذلیل باشد غیرممکن است. همیشه روی نقطه ی وسط دایره ماندن خیلی سخت است. اما به عکس . آفای خانه هم مردسالار باشد هم زن ذلیل. گاهی از این گاهی از آن. اینطوری زندگی می شود یک کاسه پر از اتفاقات خوشمزه ... جایی که هم قر قر های زن ها شنیدنی است هم داد و بیداد مردها. گاهی خامه ای ... گاهی شیرین ِ سوزناک.

پ ن1: افراط و تفریط با هم خوب است ...

پ ن2: البته غایت انسان همان اعتدال است ... ولی سخت است.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۱۵
کافه چی

خیلی هایمان عادت کرده ایم آدم ها را شبیه کنسرو ببینیم ، تق ! درشان را باز کنیم و غذایی خوشمزه (!) و آماده بپرد بیرون و بگوید بیا منو بخور.

دوستی هایمان هم همینطور است ، توقع داریم دوستی با حال ، با مرام ، مشتی ، صبور ، فهیم ،عاقل و ... یکهو ظاهر شود و افتخار دوستی با ما را نصیب خودش کند.

اما بنظر من اینجوری ها نیست. باید برای به دست آوردن یک دوست خوب ، تلاش ها کرد ، زحمت ها کشید ، بارها رنجید و بخشید ، و خلاصه باید وقت گذاشت ، وقت داد و منتظر شد. آدم ها مثل گیاهند ، حوصله می خواهند ، رسیدگی می خواهند ، نوازش می خواهند ، درک شدن می خواهند و خلاصه ... دل دادن می خواهند.

هیچ کنسرو آدمی وجود ندارد. بیهوده منتظر نباشید.

============================

پ ن1: مردمی نزد حضرت صادق (ع) بودند و حضرت برای آنها حدیث می کرد، در این میان مردی از آنها نام مردی را به بدی یاد کرد و گله او را به حضرت صادق نمود، حضرت به او فرمود: کجا برایت برادری تمام عیار به دست آید، و کدام مردی است که مهذب و پاک از همه عیوب باشد؟

اصول کافی ج 4 ص 468 روایت 1

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۳۲
کافه چی

"جهانگردی در بازدید از روستایی در ایران پیرمردی را دید که بسیار جوابهای عاقلانه و سنجیده ای به سئوال های او می داد. از پیرمرد پرسید چگونه به این سطح از دانایی رسیده ای ؟! پیرمرد پاسخ داد: " ما سواد نداریم برای همین فکر میکنیم "

پیرمرد روستایی در جواب توریست گفت سواد ندارم برای همین فکر میکنم

گشت و گذار در اینترنت، خواندن گزارشات وبسایت های خبری-تحلیلی، شرکت فعال در گروه های مذهبی در لاین، لایک کردن پست های مذهبی در فیسبوک، خواندن کتاب های مذهبی و ...

تمام این ها با متن، اطلاعات، دلایل منطقی و خلاصه مباحث فکری درگیر هستند.

اما آیا ما هم در حین انجام این کارها، فکر می کنیم؟!

...

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۰۰
کافه چی

چند وقت پیش در وبلاگ یکی از دوستان مطلب خیلی جالبی دیدم، در مورد چادری شدن خودش (یک دختر مانتویی) در اثر امر به معروف استاد مذهبی اشان.

چگونه چادری شدم

من خودم اعتقاد دارم، مقام این دستور الهی خیلی بالاست و الآن متأسفانه تا اسمی از این واژه و واژه نهی از منکر شنیده میشود همه به یاد تراشیدن ریش و حجاب و موسیقی می افتند. البته منکر نمیشوم که در این موارد هم باید تذکر داد ولی مهم این است که وقت و انرژی روی امر به مهمترین واجبات ( مثلا حفظ ارکان خانواده، رعایت اخلاق اسلامی در جامعه، حفظ نظام و ...) گذاشته شود.

بهر حال در این اتفاق، چیزی که خیلی مرا به فکر فرو می برد، عمق تأثیر یک تذکر است. که چگونه و چقدر راحت، کسی با یک جمله اینقدر عوض می شود. اینقدر وارد فضای آرامش می شود. این قدر مسیر زندگی اش تغییر می کند و  وارد فضای شیرین دینداری و بندگی می شود.

پ ن1: قابل توجه امثال خودم که تا صحبت از امر به معروف می شود میگوییم اثر ندارد.

پ ن2: بدم می آید از کسانی که به دختران کم حجاب مثل جنایتکاران جنگی نگاه می کنند.

پ ن3: این پست را تقدیم می کنم به شهید علی خلیلی.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۴۹
کافه چی

حاج آقا پناهیان حرف هایی در مورد خواب دارند ... برای من که عمرم در خواب گذشت خیلی شیرین بود.

 

http://naslemusic.com/upload/images/8wzzs5qvnq6xsw92luhn.jpg

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۱۷
کافه چی