دلیل دینداری من (1)
نداشتن چیزی برای عرضه در فلسفه های مادیگرا.
بله. به همین راحتی اولین دلیل دینداری من شکل گرفته است.
فلسفه های مادیگرا از کمونیسم شرق تا اومانیسم غرب در انتها به یک جا می رسند. پوچی ، سیاهی ، نیستی و نابودی .
هیچ چیزی برای عرضه ندارند. در واقع این مکاتب با شمشیری چوبین به جنگ ققنوس دین آمده اند.
تمام ادعای آن ها برای دنیاست. می گویند شما یک بار بیشتر زنده نیستید و از این زندگی لذت ببرید. خب حالا اگر ما نخواهیم لذت ببریم چه میشود؟!
هیچ. اگر بخواهیم و نتوانیم لذت ببریم چه می شود ؟! باز هم هیچ. و اگر بخواهیم و لذت ببریم چه می شود؟! بر فرض مثل فتحعلی شاه سر سره داشته باشیم و پادشاه باشیم و ... چه می شود ؟! باز هم هیچ. آخر یک روز پیر می شویم و باید مستخدمی زیر دست و پایمان رو تمیز کند.
اِند ثروت و قدرت و علم هم که باشیم آخرش می شاشیم به خودمان و دست آخر هم یک دل باد می دهیم و تمام ! می شویم عکسی روی دیوار !!! تازه قدیم عکسم هم که نبوده است.
خب این حرف و قصه ها جا دارد که آدمی دل در گرو مکتبی ببندد ؟! بنظر من که ندارد .
(مقایسه شود با آخرت ، موعود شگرف و فوق العاده عمیق دین برای بقا )
=========================================
پ ن1: دلم شور ِ شیرین می خواهد. اگرچه ترشی را بیشتر دوست دارم/
پ ن2: مرا هرگز نمی گنجد دو معنی،راست در باور / غزل گفتن پس از سعدی،جوانمردی پس از حیدر....
چقدر پذیرش این سادگی
سختِ