خر کتاب

یه چیزی تو همون مایه های خر خونه خودمون.

خر کتاب

یه چیزی تو همون مایه های خر خونه خودمون.

خر کتاب

فقط تصور کن یه زمستون سرد، یه رمان 1500 صفحه ای ، کنار شومینه با یه لیوان چایی دبش یا قهوه ی روزگاری ...
من ، خاطرات و آرزوهام یکی اند...

۱۴ مطلب با موضوع «کتابخانه ام» ثبت شده است

یکی از افکاری که مدت ها ذهن مرا به خود مشغول کرده بود، مسأله حرام بودن انتشار کتب ضاله بود. من در ذهن خودم فکر می کردم منظور از کتب ضاله، کتابهایی است در تبلیغ سایر ادیان یا مذاهب و یا مکاتب. که با خواندن آن ها مردم دینشان عوض شده و در راه ضلالت قرار می گیرند. و خب این مسأله مخالف آزادی می دانستم.

اما باز هم مثل همیشه به مدد استاد ِ شهید روشن شدم:

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۴ ، ۰۹:۴۵
کافه چی

ر زندگی پرشتاب و دنیای گریزپای مجازی، روحی بر ما چیره شده است که این روح به دنبال خود سبک زندگی را به وجود آورده که توریستی است. روح زندگی توریستی، ساکن نمی‌شود، رونده و گریزپاست. نگاه می‌کند اما نمی‌بیند. زندگی می‌کند اما تامل نمی‌کند. مانند بی‌وقفه عکس گرفتن‌های امروزی که تمام زندگی‌مان را اشغال کرده است.

در فرهنگ ما رفتن به سیاحت و زیارت که هم فال بود و هم تماشا، زندگی هم بود. هرجا که می‌رفتیم در آنجا ساکن می‌شدیم. سفر اگر چند روزه بود یا چندین روزه، حتی سفر یک روزه‌ای مثل سیزده بدر. و عکس یا عکس‌هایی هم به یاددگار می‌گرفتیم که با دیدنشان همه‌ی خاطره‌های سفر زنده می‌شدند. ولی الان عکس می‌گیریم که عکس گرفته باشیم. ما از مکان‌هایی عکس می‌گیریم که در آن‌ها نزیسته‌ایم، گذر کرده‌ایم. عکس‌هایمان بی‌خاطره هستند، چون در آن مکان‌ها نزیسته‌ایم. ما در عکس‌ها زندگی می‌کنیم. جایی که نمی‌توان ساکن شد ساکن شده‌ایم؛ و این زندگی توریستی بر تمام جنبه‌های زندگی‌مان سایه انداخته است. حتی در کتاب خواندن. ما در سطح کتاب‌ها حرکت می‌کنیم. در آن ساکن نمی‌شویم و نمی‌اندیشیم.

...

فهمیه جعفری در نقد کتاب حسین سناپور

======================

پ ن1: دارم سعی می کنم که قرآن را زندگی کنم.

پ ن2: از کپی پیست خوشم نمی آید اما این یکی مثل بعضی یکی های دیگر فرق می کند.

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۱۷:۲۷
کافه چی

در شب های محرم، غیر از روایت های عجیب و غریب! که برخی از مدّاحین نقل می کنند ( که پرداختن به عمق فاجعه نیاز به نوشتاری دیگر دارد) برخی موضع گیری های سیاسی عجیب و غریب هم توسط روحانیون و مدّاحین عزیز دیده میشود. مثلا در هیئتی سخنران فرمودند: «من هم اگر جای آقای ظریف بودم با اوباما دست می دادم ... الخ» البته منظور ایشان این بود که مردم نباید درگیر حاشیه ها بشوند و به قول خودشان منظور سیاسی نداشتند. از طرف دیگر مداح همان هیئت بحر طویلی خواندند که در یک بند آن مضمونی اینچنین آورده شده بود که :« هنگامی که شمر برای حضرت عباس (ع) امان نامه آورد، قمر بنی هاشم نه با او دست داد و نه با او قدم زد»، که اشاره ای است به قدم زدن با کری و دست دادن با اوباما.

تازه این نوع نگاه تعریضی و کنایه ای که هیچ، برخی سیاسیون ما را مستقیما و بی رو دربایستی با شمر یکی می کنند و دیگران با افتخار با امام حسین.و اینگونه اما حسین و تفکر او باز هم قربانی می شوند، اینبار قربانی بهره برداری خطوط مختلف سیاسی.

خواننده : خب، پس باید هیئت سکولار باشد ؟!

نویسنده: هرگز. اما استفاده تقطیعی از امام حسین برای برداشت های سلیقه ای سیاسی منتفی است. امام حسین را باید به عنوان یک پدیده کلی و جامع شناخت تا معیار رفتارهای جزئی و مقطعی آن حضرت به دست آید. نه تنها امام حسین را بلکه سایر ائمه را با همدیگر و در کنار همدیگر به عنوان یک انسان سیاسی 250 ساله. یعنی رفتار سیاسی ائمه را باید تحلیل کرد.

البته نویسنده مخالف اعلام مصادیق عینی شمر زمان و حسین زمان نیست، اما در این اعلام مصادیق باید دلیل های اساسی و مبرهن آورده شود که هیچ باطل کننده ای نداشته باشند. برای مثال آمریکا عمر سعد است، اسرائیل هم شمر. خب دلایل این شمری و آن عمر سعدی الی ماشاءالله فراوان است اما متأسفانه مردم فراموش می کنند، مخصوصا در رابطه با آمریکا.

اما اگر بخواهیم در باره ی سلایق سیاسی اینگونه نظر بدهیم که مثلا پیامبر با ابوسفیان دست می داد (توجیه دست دادن ظریف) و حضرت عباس با شمر دست نداد (تخطئه دست دادن ظریف) به نظرم کاری عبث کرده ایم.

پ ن1: ای کاش اسم کتاب انسان 250 ساله تبدیل می شد به انسان سیاسی 250 ساله، یا انسان مبارز 250 ساله. چون این عنوان با متن کتاب بیشتر می خواند.

پ ن2: نظرم را در مورد دست دادن ظریف جداگانه خواهم گفت (که البته و مسلما مخالفت است)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۰:۲۵
کافه چی

خود داروین یک مرد موحدی بوده، مسیحی و خیلی هم معتقد بوده است. میگویند در حال احتضار هم کتاب مقدس یعنی انجیل را به سینهاش چسبانده بود و آن را رها نمیکرد. داروین خودش اینقدر داروینیست نبود که این جوجهفکلیهای بیسواد که چهارتا کلمه درباره نظریه تکامل(داروینیسم) میخوانند، فوراً از خدا و قیامت و همه چیز میخواهند بیگانه باشند.

==================

آشنایی با قرآن جلد 4،شهید مرتضی مطهری، ص 218

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۱۴:۵۷
کافه چی

هر فرد یا ملتی به مقصد راهی که میرود میرسد نه مقصد دیگر

عدالت یعنی حسن روابط اجتماعی، و ظلم گسیختگی روابط اجتماعی است. حالاگر یک ملتی مسلمان و با ایمان باشند، خداشناس به قول خودشان باشند، خودشان را ملت قرآن حساب کنند و فریاد «اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّه» و «اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّه» و «اشْهَدُ انَّ عَلِیاً وَلِی اللَّه» آنها به آسمان بلند باشد، اما آن اصلی که قرآن میگوید «لِیقومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ»  اصلًا در میانشان برقرار نباشد و وقتی روابط اجتماعی آنها را میبینید سراسر فساد و دروغ و تهمت و فحشا و ظلم و ستم است، قرآن نه تنها مدعی نیست که چنین ملتی قابل بقاست بلکه مدعی است که اینها قابل بقا نیستند، و همه اینها از آن اصل ریشه میگیرد که هر فردی و هر ملتی اگر از راهی بروند، به مقصدی که در نهایت آن راه قرار گرفته است میرسند ولی اگر به راهی نروند، انتظار رسیدن به مقصد آن راه را هم نباید داشته باشند.

یک فرد ماتریالیست یا یک ملت ماتریالیست اگر راه دنیای خودش را درست طی کند (قرآن میگوید) به مقصد دنیای خودش میرسد، اما یک ملت خداشناس اگر همان راه دنیا را غلط طی کند به مقصودش نمیرسد. به همین دلیل یک ماتریالیست وقتی که به طرف خدا نرفته و راهِ به سوی خدا یعنی راه تقرّب به حق و راه بهشت را و این که سعادت آن جهانی را هم داشته باشد نرفته است اصلًا توقع چه چیزی را دارد؟! همین طور که ما در دنیا نباید انتظار سعادت راهِ نرفته را داشته باشیم، در آخرت هم نباید چنین انتظاری داشته باشیم.

==================

آشنایی با قرآن جلد 4، شهید مرتضی مطهری، ص 138

پ ن1: حالا جایگاه ادیسون مشخص شد یا نه ؟! ادیسون اگر نمی خواسته به بهشت برود که مشخص است نمی رود . اصلا محال است که برود. ولو لامپ را اختراع کرده باشد. ولو ما همیشه دعایش کنیم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۱۴:۵۱
کافه چی

یکی از رمانهای بزرگ تولستوی که همیشه در کنار جنگ و صلح قرار میگیره رمان آناکارنینا است.

آنا یک زن زیبا است که شوهری مکانیکی و بی احساس دارد. در اثر ساده گیری های روابط زن و مرد در مهمانی های اشراف و تجملات ارباب ها ، آنا، عاشق یک افسر ارتش می شود و افسر ارتش هم عاشق او و خیانت رخ می دهد. زندگی خانوادگی آنا از هم می پاشد و آنا با آن افسر که ورونسکی نام دارد به خارج فرار میکند و حتی از جامعه فاسد آن زمان هم طرد می شود.

در این رمان تولستوی نگاهی دارد به جامعه ای بی بند و بار و وقت گذرانی های بی حاصل اشراف و حقوق و دستمزد ناروای کارمندان دولت و بیکارگی آنها و بی نتیجه ماندن پیشرفت های تکنیکی به علت وارداتی بودن آنها و چندین و چند اصل اجتماعی دیگر. در خلال داستان های زیبا ، تولستوی نظرات خود و مخالفان خود را از زبان  شخصیت های داستان نقل می کند به گونه ای که خواندن نه ملال انگیز شود و نه یکسره مبتذل.

تولستوی در این رمان و در جریان این خیانت آنچنان به جزئیات تمامی عناصر داستان و تمامی شخصیت ها و واکنش آنها در برابر حوادث اجتماعی می پردازد و چنان همه چیز را در جای خودش استوار می کند که به قول رضا امیرخانی شما هر چه سازه ی این رمان را تکان دهید، هیچ شخصیتی از آن جدا نمی شود. این سازه چنان محکم استوار شده است که در برابر هر طوفان و زلزله ای مقاوم است.

شگفتی این اثر برای من در نبود تعلیق اما همچنان پابرجای ماندن جذابیت آن است. به گونه ای که در انتهای جلد اول آنا فرار می کند و دیگر داستان به نظر می آید که تمام شده است اما یک جلد دیگر اتفاق در راه است .

پ ن1: در فیلم محمد رسول الله چنین سازه ی محکمی را نمی یابید. خیلی از لوکیشن ها اضافی اند. به خیلی از شخصیت ها پرداخته نشده سازه ی این فیلم روی هواست که با دو ریشتر زلزله همه شخصیت هایش پخش و پلا می شوند.

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۳۷
کافه چی

هر موقع خواستم فرازی از کتاب بینوایان را بنویسم، حیفم می آمد که چند سطر قبل و بعدش را ننویسم و وقتی آنها را می نوشتم، با خود می گفتم ای کاش چند صفحه قبل و بعدش را هم می نوشتم و این قصه ادامه دار می شد تا اینکه می خواستم کل کتاب را بنویسم ... و این کار را قبلا ویکتور هوگو کرده بود.

درسهای زیادی از این رمان گرفتم ، درس گذشت اولین درسی است که قلبم را مصفا ساخت، گذشت از یک گناهکار، یک دزد بی آبروی محکوم به اعمال شاقه که به خاطر گرسنگی نانی را برای بچه های خواهرش دزیده بود. و آن گناهکار کسی نبود جز ژان والژان و آن گذرنده کسی نبود جز اسقف دیژنی که با همه ی اساقیف (!) زمان خود فرق می کرد و نه در پی نام بلکه در پی کام بود، کامی از لذائذ غریب الهی... و او ژان والژان را که شمعدانهای نقره اش را دزدیده بود بخشید و قلب انسانی را روشن ساخت که در پی آن زندگی هزاران نفر روشن شد ، آنقدری که بازرس پلیسی که خدایش رئیس پلیس بود و انجیلش کتاب قانون فرانسه، به خدای واقعیش رساند.

خلاصه خواستم بگویم که خسته و ناتوانم از گذاشتن فرازهایی از کتاب. باید این کتاب را خواند. همین!

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۷:۱۷
کافه چی

 بینوایان ، ترجمه محمد مجلسی ، صفحه 1679:

یکی از تبهکاران معروف پاریس از پشت به ژان والژان نزدیک می شود و قصد دارد که کیف او را بدزدد. ژان والژان در سن 60 سالگی با یک حرکت ماهرانه او را به زمین می زند و آنگاه می گوید:

... طفل بی نوای من ...! این راه که می روی به جایی نمی رسد. بیکارگی و ولگردی تو را ضایع می کند. دزدی از همه کارها سخت تر است. حرفم را باور کن. تنبلی کار سخت و عذاب آوری است. پست فطرت بودن و دزد بودن آسان نیست. با شرف بودن و با شرف زندگی کردن از آن راحتتر است. حالا که حرفهایم را شنیدی برو و به آن فکر کن... راستی از من چه می خواستی ؟! کیف پولم را ...؟! بگیر ... این کیف پول من ... بگیر و برو.

پ ن1: یاد صحبت های حاج آقا پناهیان افتادم که می گفت(نقل به مضمون) : "بروید از کسی که دنیا را می شناسد بپرسید که آیا می شود با گناه لذت برد ؟! اصلا کاری هم که به آخرت نداشته باشیم ، نظام دنیا آنگونه است که با کار خلاف نمی توان لذت برد."

حالا انگار رسیده ام به کسی که دنیا را می شناسد. حرف از عذاب جهنم نیست. ویکتور هوگو همین دنیا را می گوید. می گوید:"با شرف بودن و با شرف زندگی کردن از پست فطرت بودن و دزد بودن راحتتر است."

پ ن2: حاج آقا پناهیان رسیدم به حرفت ... دمت گرم و سرت خوش باد .

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۵:۵۰
کافه چی

قسمتی از کتاب کافه پیانو ( ص 144 انتشارات چشمه). به مناسبت آستانه ی توافق ایران با 5+1:

" گفتم : نشنیدی می گن بازی برد-برد یا باخت-باخت؟

گفت: این یه جور شیره اس که بازنده می ماله سر خودش. بازی حتما یه برنده داره یه بازنده. اینا همش پرت و پلاس."

پ ن1: اصلا به دیدگاه سیاسی من ربطی نداشت :)

پ ن2: اصلا کلا ربطی به دیدگاه سیاسی کسی نداشت ... فقط یک نقل قول از یک کتاب.

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۸:۲۸
کافه چی

آدمی وقتی بخواهد بهینه مطالعه کند نباید در هم و بر هم از هر جایی یک کتاب بخواند (مثل الآن من که همه چیز را با هم قاطی پاطی کرده ام)

مطالعه باید موضوع واحد و سیر مشخص داشته باشد. مثلا برای مطالعه مذهبی می توان سراغ کتاب های شهید مطهری رفت و وقتی همه آثار مطالعه شد و یک دید کلی به دست آمد سراغ سایر نویسنده ها رفت.

البته این ها که گفتم برای مطالعه ای است که مفید باشد و انسان بخواهد از آن استفاده کند وگرنه مطالعه برای مطالعه مثل مطالعه رمان نیازی به چنین سیری ندارد.

الآنه من علاقمند شده ام به مطالعه تاریخ. مانده ام که چه سیری را انتخاب کنم برای مطالعه ... ویل دورانت را اول بخوانم یا بروم سراغ اثر نگاهی به تاریخ جهان که جواهر لعل نهرو آن را نوشته است و آقا آن را معرفی کرده است. خلاصه مانده ام که برای مطالعه بهینه چه کنم ...

==========

پ ن1: از پیشنهادات استقبال می شود ...

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۳:۵۹
کافه چی