خر کتاب

یه چیزی تو همون مایه های خر خونه خودمون.

خر کتاب

یه چیزی تو همون مایه های خر خونه خودمون.

خر کتاب

فقط تصور کن یه زمستون سرد، یه رمان 1500 صفحه ای ، کنار شومینه با یه لیوان چایی دبش یا قهوه ی روزگاری ...
من ، خاطرات و آرزوهام یکی اند...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمد مجلسی» ثبت شده است

هر موقع خواستم فرازی از کتاب بینوایان را بنویسم، حیفم می آمد که چند سطر قبل و بعدش را ننویسم و وقتی آنها را می نوشتم، با خود می گفتم ای کاش چند صفحه قبل و بعدش را هم می نوشتم و این قصه ادامه دار می شد تا اینکه می خواستم کل کتاب را بنویسم ... و این کار را قبلا ویکتور هوگو کرده بود.

درسهای زیادی از این رمان گرفتم ، درس گذشت اولین درسی است که قلبم را مصفا ساخت، گذشت از یک گناهکار، یک دزد بی آبروی محکوم به اعمال شاقه که به خاطر گرسنگی نانی را برای بچه های خواهرش دزیده بود. و آن گناهکار کسی نبود جز ژان والژان و آن گذرنده کسی نبود جز اسقف دیژنی که با همه ی اساقیف (!) زمان خود فرق می کرد و نه در پی نام بلکه در پی کام بود، کامی از لذائذ غریب الهی... و او ژان والژان را که شمعدانهای نقره اش را دزدیده بود بخشید و قلب انسانی را روشن ساخت که در پی آن زندگی هزاران نفر روشن شد ، آنقدری که بازرس پلیسی که خدایش رئیس پلیس بود و انجیلش کتاب قانون فرانسه، به خدای واقعیش رساند.

خلاصه خواستم بگویم که خسته و ناتوانم از گذاشتن فرازهایی از کتاب. باید این کتاب را خواند. همین!

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۷:۱۷
کافه چی

 بینوایان ، ترجمه محمد مجلسی ، صفحه 1679:

یکی از تبهکاران معروف پاریس از پشت به ژان والژان نزدیک می شود و قصد دارد که کیف او را بدزدد. ژان والژان در سن 60 سالگی با یک حرکت ماهرانه او را به زمین می زند و آنگاه می گوید:

... طفل بی نوای من ...! این راه که می روی به جایی نمی رسد. بیکارگی و ولگردی تو را ضایع می کند. دزدی از همه کارها سخت تر است. حرفم را باور کن. تنبلی کار سخت و عذاب آوری است. پست فطرت بودن و دزد بودن آسان نیست. با شرف بودن و با شرف زندگی کردن از آن راحتتر است. حالا که حرفهایم را شنیدی برو و به آن فکر کن... راستی از من چه می خواستی ؟! کیف پولم را ...؟! بگیر ... این کیف پول من ... بگیر و برو.

پ ن1: یاد صحبت های حاج آقا پناهیان افتادم که می گفت(نقل به مضمون) : "بروید از کسی که دنیا را می شناسد بپرسید که آیا می شود با گناه لذت برد ؟! اصلا کاری هم که به آخرت نداشته باشیم ، نظام دنیا آنگونه است که با کار خلاف نمی توان لذت برد."

حالا انگار رسیده ام به کسی که دنیا را می شناسد. حرف از عذاب جهنم نیست. ویکتور هوگو همین دنیا را می گوید. می گوید:"با شرف بودن و با شرف زندگی کردن از پست فطرت بودن و دزد بودن راحتتر است."

پ ن2: حاج آقا پناهیان رسیدم به حرفت ... دمت گرم و سرت خوش باد .

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۵:۵۰
کافه چی