چقدر خوب شد آری نگاهتان به من افتاد
همان دقیقه که چشمم درست کنج گوهرشاد
بدون وقفه به باران امان گریه نمیداد
هزار تکه شد این من به لطف آینه هایت
چنان که باید و شاید غزل غزل نشدم مست
که دست من به ضریحت در این سفر نرسیده است
من این نگاه عوامانه را نمیدهم از دست
اجازه هست بیفتم شبیه سایه به پایت
پ ن1: کنج گوهرشاد را بسته اند و باز هم نمیکنند
پ ن2: دستم همان اول رسید ....
پ ن3: نایب الزیاره ام
پ ن4: نوشتم برای حسرت روزهای بعد.