خر کتاب

یه چیزی تو همون مایه های خر خونه خودمون.

خر کتاب

یه چیزی تو همون مایه های خر خونه خودمون.

خر کتاب

فقط تصور کن یه زمستون سرد، یه رمان 1500 صفحه ای ، کنار شومینه با یه لیوان چایی دبش یا قهوه ی روزگاری ...
من ، خاطرات و آرزوهام یکی اند...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برقعی» ثبت شده است

هر که در قم است می گوید ، احساس غربت اینجا معنی ندارد.

و همه با هم آشنایند ... و وقتی در حرمید حس می کنید چادر مادر که بر روی سر و چشم دلتان می افتد و اگر یک شب حرم نروید ، نفستان به شماره می افتد.

و این است که حرمش هوای من است و منم اسیر حرم.

السلام علیک یا فاطمه معصومه

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۰۹:۳۳
کافه چی

چقدر خوب شد آری نگاهتان به من افتاد

همان دقیقه که چشمم درست کنج گوهرشاد

بدون وقفه به باران امان گریه نمیداد

هزار تکه شد این من به لطف آینه هایت

چنان که باید و شاید غزل غزل نشدم مست

که دست من به ضریحت در این سفر نرسیده است

من این نگاه عوامانه را نمیدهم از دست

اجازه هست بیفتم شبیه سایه به پایت

پ ن1: کنج گوهرشاد را بسته اند و باز هم نمیکنند

پ ن2: دستم همان اول رسید ....

پ ن3: نایب الزیاره ام

پ ن4: نوشتم برای حسرت روزهای بعد.

۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۶
کافه چی