خر کتاب

یه چیزی تو همون مایه های خر خونه خودمون.

خر کتاب

یه چیزی تو همون مایه های خر خونه خودمون.

خر کتاب

فقط تصور کن یه زمستون سرد، یه رمان 1500 صفحه ای ، کنار شومینه با یه لیوان چایی دبش یا قهوه ی روزگاری ...
من ، خاطرات و آرزوهام یکی اند...

۱۸ مطلب با موضوع «دلم نوشت ها» ثبت شده است

مهلت تحویل پایان نامه ام نزدیکه.

زمانی که دارم :کوزه

کارهایی که دارم:دریا

من دیگه حرفی ندارم : فامیل دور

۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۲۴
کافه چی

قدیمی ترهایمان ، با صفاهاشان، برای اینکه حواسشان از مرگ پرت نشود، هفته ای چند بار مهمان قبرستان ها بودند. بین الطلوعین ها، که مستحب است.

راستی هم آنجاست که آدم می فهمد فرق پراید و پرادو را ... که یکی را حرفه ای تر فولادش را پیچانده اند، دیگری را ناشیانه تر! همین!

و اما من که دسترسی ام به وب راحت تر است تا قبرستان (و نفس من هم که همیشه به دنبال راحتی است) میروم دنبال ستارگان دهه های 50 و 60 هالیوود...

آنها که برای خودشان کیا و بیا داشته اند... لولهنگ شان سه من آب میگرفته است، سری در سرها بوده اند و نوچه و نوکرشان ادعای اربابی داشتند بر عالم و اگر نوکری بوسه ای به دست مادموازل یا مستر می زد تا سی روز باد به آستینش می انداخت که من چنانم و چنینم.

همان اول که عکس هایشان می آید، دلم ریش می شود. یک مشت پیر پاتال زهوار در رفته، پوسیده در خاطرات زنگ زده با قیافه هابی که از ترس مرگ، زردنبو شده، آس و پاس، گاهی فقط عکاسی می آید عکسشان را برای در قندان در موزه ای می گیرد.

و بعد یاد شکل و شمایل و هیبت و سطوت و عظمت و آرامش مراجع در نود سالگی اشان می افتم، و دلم قنج می رود برای این خدا ... خدایی که در همین دنیا کار را تمام میکند ... و کیف می کنم از این صورت های پر نور ... پر شور ... شور لقاءالله.

پ ن1: اصلا شرمنده از این مقایسه ... می روم سیر کنم صورت علما، سیرتشان به جای خود

پ ن2: علامه را دوست دارم. همین

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۴۰
کافه چی

دو چیز تلخ نباشد به درد نمی خورد ...

یکیش قهوه است، دومیش زندگی

======

پ ن1: تلخ واژه ی غریبی است، مثل رنج، مثل درد. دوستشان نداریم !! غافل از اینکه:« لَقَد خَلَقنَا الإنسان فی کَبَد»

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۵۶
کافه چی

تازه داری دنیا رو میشناسی ، تازه همه چیز برایت مهیا که می شود، اول کار که هستی ... همه چیز می ریزد به هم !

امروز مهمانی داشتیم. از هیچ چیز زندگی اش راضی نبود، خودش می گفت. نه شغلش را دوست داشت و نه شرایط زندگی شخصی و خانوادگی اش را.

خیلی ها می گویند : چه زود دیر می شود.

اما من می گویم، دیر و زود ندارد، دنیا همین است. خدا همین است. می گردد آرزوهایت را پیدا می کند، دوست داشتنی هایت را پیدا می کند، همانها را از تو می گیرد.

این حال و هوا را که یافتم، یاد مناجات های اسطوره ام افتادم، شهید عجیب، مصطفی چمران:«"هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی، خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۰۲
کافه چی

دیده اید گاهی انسان، بی هوا، میان زمین و آسمان، انگاری اجل معلق رسیده باشد، دلش می گیرد .... می رود در هم، کِز میکند گوشه ای ؟!!

نمی دانم برایتان اتفاق افتاده است یا نه ... ولی اینجور لحظه ها انگار منتظر می شویم

منتظر می شویم که کسی بیاید و از بی حوصلگی نجاتمان دهد.

دوست صاحب نفسی داشتم که می گفت : در عالم هستی ، انسانی هم افق تو هست، که در این لحظات، غمگین است، دلش گرفته است. برای همین هم تو می روی در هم، چون او رفته است در هم. انسان هم افق ...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۲۶
کافه چی

دیدن روی گل و سیر چمن نیست بهار

به خدا بی رخ معشوق گناه است، گناه

 

آن بهار است که بعد از شب دلسوز فراق

به هم آمیزند ناگه، دو تبسم، دو نگاه

========================

زنده یاد فریدون مشیری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۳۰
کافه چی

خیلی قبلترها، دفتر روزنوشته هایم:

 

کسانی بی حساب وارد بهشت می شوند که بی حساب زحمت کشیده باشند ...

==============================================

 

پ.ن: قابل توجه من که دو دو تایم همیشه چهارتاست !!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۱۲
کافه چی

جمعه است ... وبلاگ راه می افتد به اذن حضرت صاحب (روحی له الفداه)

=====================================

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۱۹
کافه چی