با دست های بسته
امروز تشییع پیکر پاک شهدای مظلوم بود ... نمی خواهم از نحوه شهادتشان بنویسم ، گفتنی ها را گفته اند
زندگی اشان را هم که بخواهید بدانید بروید کتاب نور الدین پسر ایران را بخوانید که چگونه بدون تجهیزات درست و درمان روزی 18 ساعت در زمستان و در آب صفر درجه تمرین می کردند تا برای عملیات آماده بشوند... که اکثرشان هم می دانستند شهید می شوند !!!
حال اینها به کنار ، حرفم چیز دیگری است:
تا به الآن شهدا را در دانشگاه دفن می کردیم در میادین شهر و در کوه و ... خلاصه جاهایی که به نظرمان فساد هست ، تا جوش را عوض کنند ، تا فضا را معنوی کنند ...
اینها درست !! دستتان درد نکند ... راستی هم هیچ کس بهتر از شهدا به وضع فرهنگی نمی رسد . اما فکر کنم کمی بس است ... نوبتی هم باشد نوبت آن آقا بالاسرهاست ... آقازاده های بالاسر این محرومان ... آن مسئولینی که اگر جلسه ای ، مراسمی ، خود شیرین کردنی در کار نباشد، عکسی برای رزومه و پاچه خواری بالادستی ها نباشد، سالی به دوازده ماه سراغ شهدا را نمی گیرد ...
آری برادرم ! نوبت توست که عزت و استقلال کشور را به گند کشانده ای ، اختلاس می کنی و رانت می خوری و بالا می کشی بیت المال را ...
باید در مراکز قدرت و ثروت این شهیدان را دفن کرد ... که موی بیرون آمده از زیر روسری خواهر من ، شاخه ایست که ریشه اش می رسد به جیب این آقا زاده محترم ... به رشوه های او ... به آدم خریدن ها و فشارهای او ... به فسادهای او !!!
باید این شهدا خاری بشوند در چشمشان ... تا یادشان بماند ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود ... خون دلها خورده ایم ... جان شیرین داده ایم