خر کتاب

یه چیزی تو همون مایه های خر خونه خودمون.

خر کتاب

یه چیزی تو همون مایه های خر خونه خودمون.

خر کتاب

فقط تصور کن یه زمستون سرد، یه رمان 1500 صفحه ای ، کنار شومینه با یه لیوان چایی دبش یا قهوه ی روزگاری ...
من ، خاطرات و آرزوهام یکی اند...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خوشنویسی» ثبت شده است

بچه بودم ، و علاقمند خفن به خوشنویسی. نسبت به سنم دستخط خوبی داشتم.

رفتم برای پرورش این استعداد.

اسمم را نوشتم کلاس خوشنویسی. بعد از کلاس رفتیم که تغذیه بخوریم. یک موز ! در صف بقیه ی هم سن و سالهایم ایستادم و رسیدم به پخش کننده موز. برای اولین بار. یارو گفت که تو نمیتونی موز بخوری. پرسیدم چرا ؟!؟! گفت من تو را نمی شناسم. گفتم مگر تو باید بشناسی؟ گفت برو کنار تا به بقیه موز برسه. جلو بقیه ضایع شدم. مخصوص اینکه داخل صف واستاده بودم. بچه مغروری بودم. همیشه شاگرد اول. تحمل این رفتار رو نداشتم.

دیگر کلاس خوشنویسی نرفتم.

اما یه سوالی همیشه تو ذهنمه. مگه یه موز چقدر ارزش داشت ؟! اصن فرض مثال که من دروغ میگفتم ، اصن فرض میگیرم که من یه بچه فقیر بودم و دلم موز میخواست و دروغی تو صف واستاده بودم، می خوام ببینم ارزش یه موز رو نداشتم ؟!

هی یارو !!! تا آخر عمرت بترکی از عبادت، وقتی اینقد احمقی که نمیتونی از یه موز بگذری ، جات هر جایی باشه، تو بهشت نیست ...

پ ن1: طرف بعدها من رو شناخت، زنگ زد و معذرت خواهی کرد، گفت بیا کلاس، اما من دیگر نرفتم. دلی که شکست بند زدنی نیست.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۴ ، ۲۱:۰۷
کافه چی